خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین
خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین

نی نی دون 9

به نام خدا

پسر قشنگم سلام...

اولین سال زندگیت مبارک......

اولین مروارید دهنت مبارک.....

اولین قدم های نازت مبارک.....

ایشاالله همیشه اولین باشی پسرک من....

راستش دلم نمیاد عکسای قبلیت و خاطرات قبلت رو نزارم توو وبت.....

تو دوران نوزادی خیلی گریه میکردی..... و همینطور منم خیلی فرصت نوشتن نداشتم.....

پس نمیخوام خاطراتت رو گم کنم!

مینویسم برات تا یادگاری بمونه.... تا یادت بمونه هرچند دیر اما باز برات نوشتم

خاطرات الانیات هم سعی میکنم سریع بهشون برسم

و اما سیر در گذشته!

این عکس رو انداختنی کلی مکافات کشیدیم.... چون تو خواب بودی..... و با هر صدایی از خواب بیدار میشدی و شروع به گریه میکردی..... به خاطر همین مجبور بودیم خیلی سریع اینکار رو انجام بدیم.... فرش رو بلند کردیم و وسایل تزیین رو آوردیم.... برای انداختن این عکس چن باری بیدار شدی و با مکافات خوابوندیمت...

اینجا هم اولین باری بود که به باغ آقاجون اینا میرفتی..... الهی قربونت بشم.... همچین با تعجب به انگورا نیگا میکردی که آدم خندش میگرفت!.....

اینجا هم داشتیم میرفتیم ددر!!! و شما تیپ ملوانی زده بودی..... الهی فدات بشم....

اینجا هم اولین باری بود که جغجغه دستت میگرفتی.... با هر صدای جغجغه تعجب میکردی و دنبال صدا میگشتی!

اینجا هم اولین شیطنت مادر و پسر هستش.... کلی ذوق کرده بودی که لباست رو در میوردم...

اینجا هم اولین باری بود که توو پشه بند میخوابیدی.... الهی قربونت برم... همچین برام لبخند میزدی که آدم دلش غش میرفت برات

اینجا هم روزی بودش که شما سه ماه و سه هفته و سه روزت بود برده بودیمت ختن....ه کردیم.... اینجا بعد کلی گریه کردن یه لبخند همراه با اشک بهم تحویل دادی..... الهی مامان برات بمیره.... 

قبل حموم ختنه!!!

اینجا هم اولین حموم بعد ختنه بود..... البته زحمت این کار رو مثل همیشه مامانی کشیدش.... اینجا هم حموم اونا هستش..... بمیرم که این همه درد کشیدی

فردای حموم رفتن!.. پسرم قند عسلم چه ناز میخنده....

اینجا هم خونه خودمونه.... برای چهارمین ماهگردت جشن گرفتیم.... الهی مامان فدات شه

اینجا هم یه روز جمعه اس..... مراسم حضرت علی اصغر بودش.... با مامان و ثنا رفتیم مسجد جامع.... اینجا هم شما همش گریه میکردی.... از جمعیت ترسیده بودی.... اونم ثنا عشق منه

اینجا هم بعد یه روز پر از گریه راحت و آروم خوابیده

پسرک معصوم من

اینجا هم داشتیم میرفتیم بیرون و شما مثله همیشه تیپ زده بودی

اینجا همون روزیه که تیپ زدی بریم بیرون.... روز عاشوراس..... با بابایی رفتیم امامزاده اسماعیل..... شما خوابیدی..... اونجا موزه درست کرده بودن رفتیم و دیدیمو بعد زیارت رفتیم خونه مادربزرگت!

اینجا هم داشتیم ناهار میخوردیم که شما اولین قدم های زندگیت رو برداشتی.... یه روز جمعه بود.... و خیلی قشنگ داخل روروئک راه رفتی.... الهی فدای اون پاهای نازت بشم

به همین خوشگلی و به همین سادگی راه افتادی!

اینم یه عکس خوشگل از پسر نازنینم که متفکره!!

اینم دخملمون....

اینم یه خنده تووو دل بروو از پسر نازنینم

اینم اولین سفر پسرم به تهران!

اینم پسر مهندس مامان

اینم توو یه روز سرد و برفی زمستون انداختم.... یادش بخیر... بخاری رو انقد زیاد کردم که حالم داشت خراب میشد.... بعد انداختن این عکس با بابایی رفتیم بیرون

اینم از خاطرات قبل عید پسر نازم

دوباره  عکسا رو آپ میکنم و میام

دوست دارم پسرم