خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین
خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین

نی نی دون 40

به نام خدا

عکسای مسافرت دو سه روزمون به بابل

در حال رفتن! ثنا و سدنا عسلی

توو راه که نگه داشتیم صبحونه بخوریم! رادین و ثنا

عکسای متفاوت از یه لحظه!

ژستتون رو قربوننننننن

این وروجک ها خوردنی نیستن آخه؟!؟!؟

سدنای خوشگلم بغل باباجونش... امامزاده ابوطالب سوادکوه

سدنا عشق من

رادین عسلی همراه دخترخاله عسلی!

سدنا جوووونم دوست دارم

رادین خوشتیپ توو تالار!

سدنا خالخالی من.... عاشقتم

رادین و بابا جووونش... اون دختره هم ثناس دیگه!!!

رادین در حال توضیح دریا!! و حیوونایی که زندگی میکنن!!!

بدو بدو به سمت دریای خشمگین!

رادین شتابان به سمت دریا و صحبت در مورد اینکه شن نرمه یا سفته!!!

رادین در حال توضیح دریا به بابایی!!!

رادین در حال نشون دادن شالیزار و قورباغه هایی که توش زندگی میکنن و صحبت در مورد اونا(آمل.. پمپ بنزین)

پسرک خندان من همچنان در حال توضیح!

وقتی دست به ابتکار بزنی و با مداد رنگی ها جاده درست کنی!!

رادین حیاط خونه آقاجون اینا کنار شکوفه آلوچه!

در حال نشون دادن حیاط به دوست های جدیدش!

محمد مبین.. محمد رضا... رادین( نوه های خالم)

محمدمبین و محمدرضا زیر پله!!!

رادین و محمدرضا(دمپایی های رادین رو نگاه!)

رادین و بابایی و ثنا پشت صحنه!

رادین شکوفه زندگی ما

عاشقتم مرد بهاری من

شکوفه ناب من عاشقتم

مرد زیبای من همیشه به سمت بالا حرکت کنی انشاالله

سدنای ماه من.... عاشقتم

سدنا نفس من

رادین خسته وقتی بهش میگم ژست بگیر!!!

شعر Mary Mary

به نام خدا

آموزش شعر mary mary

آموزش کله bell

آموزش کلمه Flower

آموزش کلمه Sun

تمرین شعر Mary Mary...

آموزش کلمه Tree ... Circle

آموزش فصل بهار با روش بریدن و چسباندن

کاردستی مربوط به ButterFly و رنگش توسط رادین!

اینم نکمیل شده اش

آموزش Carrot با پای زیبای رادین!

آموزش میوه جات با روش رنگ آمیزی

آموزش کلمه Grass

کاردستی من و رادین در رابطه با شعر Mary Mary

آموزش کله Flower با استفاده از گل برای نی!

آموزش کلمه Apple

آموزش کلمه Carrot

آموزش کلمه Pear

آموزش کلمه flower با مدادرنگی!


شعر Head Shoulder Knees

به نام خدا

آموزش شعر head shoulder knees and toes

نشون دادن اعضای بدن روی کاغذ(از رادین میخواستم دورش رو خط خطی کنه!)

وصل کردن نقطه ها به همدیگه و تکرار اعضای بدن

نشون دادن اعضای بدن و صورت روی کاغذ با خط خطی کردن!

آموزش کلمه teeth

کشیدن عروسک روی کاغذ و نهایتا تکمیل اعضای بدن عروسک کاغذی!

رادین در حال وصل کردن نقطه ها و مرور اعضای بدن

کار مورد علاقه رادین که به شدت به صبرش کمک کرده! خدا رو شکر!

رادینم در حال درست کردن کاردستی

سفید برفی من مادر به فدات بشه

عشق کوچولوی من در حال آشتی دادن دایناسورها!

وقتی جایی باشی و پرینتری در کار نباشه مجبوری خودت نقطه نقطه بکشی و پسرک اونا رو وصل کنه

کشیدن اعضای بدن عروسک کاغذی و رنگ آمیزی توسط رادین پیکاسو!

کشیدن نقاشی دلفین و ماهی ها توسط دردانه من رادین

آموزش کلمه  ..tongue.

آموزش کلمه eyes

آموزش کلمه Mouth

پسرک ناز من دوستت دارم

زیبای نازم عاشقتم با این ژستت!


شعر I can sing a rainbow و فعالیت های مربوط به اون

به نام خدا

فعالیت ما در رابطه با رنگین کمان و شعر رنگین کمان و یادگیری رنگ ها

کاردستیمون در مورد رنگین کمان

آموزش رنگ ها و شعر رنگین کمان با استفاده از لگو

خوندن شعر i can sing a rainbow و یادگیری رنگ ها با استفاده از بادکنک و توپ و لگو

یادگیری رنگ ها با طناب بادکنک ها!

یادگیری رنگ ها و تکرار شعر رنگین کمان با استفاده از ماکارونی رنگ شده!

گوش پاک کن رنگ شده و توپک های رنگی و تکرار رنگ ها

بازی مربوط به رنگ ها و تکرار شعر رنگین کمان

انجام بازی توسط پسرک زیبای من

کوزه ای پر از رنگ های رنگین کمونی

رنگین کمان فسقلی ما! و پسرک خسته من

رنگین کمانی که پسرک رنگین من کشیده.... مامان الهی فدات بشه جیگررررر

رنگین کمان و آموزش خطوط منحنی!!!

شعر Ba ba black sheep و آموزش حیوان های اهلی و وحشی

به نام خدا

آموزش شعر ba ba black sheep


کاردستی من و رادین برای شعر ba ba black sheep

آموزش کلمه Sheep

کاردستی sheep

اینم تکمیل شده اش!

اینم کاردستی من و رادین برای شعر ba ba black shepp

آموزش حیوونا و صداهاشون!

خوندن فلش کارت توسط رادین!

رنگ آمیزی حیوانات اهلی و وحشی و یادگیری اسمشون

کشیدن خط دور حیوونا و تمرین تمرکز

وصل کردن نقطه ها به هم کاری که رادین به شدت دوست داره

اینم یکی دیگه از کارهای زیبای عسلم

آموزش کلمه giraffe

آموزش کلمه Elephanat

کاردستی پسر گلم در رابطه با Elephanat... همه کارش رو خودش کرده به غیر از نوشته ها و خطوط پا (چشم و دهنشم خودش کشیده بود فقط من پر رنگش کردم)

آموزش کلمه Chicken با استفاده از رنگ آمیزی

آموزش کلمه Cow با استفاده از رنگ آمیزی

آموزش کلمه Goat با استفاده از رنگ آمیزی

رنگ آمیزی Duck توسط پسر زیبای من رادین

نقاشی ما توووو روضه مامان اینا در رابطه با حیوونا!

اولین کاری که رادین با دیدن ماهی کرد این بود!!!

نی نی دون 39

به نام خدا

با کلی عکس برگشتیم


محمدجواد..پسر عمه رادین ک 28 دی دنیا اومده

پسرک پلیس من( لباس های عمو وحید رو پوشیده بود)

ی شب ک ازش غافل شدیم اینطوری خودشو آرایش کرده بود

یه روز زمستون خیلی قشنگ تووو راه خرمدره

رادین و آقاجون تووو حیاط خاله سمیه جوووون

رادین ذوق زده از برف.... در حال گوله انداختن به ثنا

نشد بیام جلوتر

و اینطوری بود که ثنا غافلگیر شد!!!

ادامه ماجرا توو کوچه آقاجون اینا

الهی قربونتون بشم.....

بعد این عکسا طفلیا کلی یخ زدن!!!! هرجاشونو میتکوندی برف میزد بیرون!!!

دست بردار که نبودن..... الهی فداشون شم

لپ قرمزی من خسته نشده بود... رفتیم تووو حیاط و کلی بازی کردیم!!

رادین خسته!!! و لپ گلی!

ثنا در حال درست کردن آدم برفیه خودش! البته نتونست درست کنه و کلی گریه کرد!!

سدنای عزیزم....

اینم کیکی که همسرجان بخاطر دایی شدنشون لطف کردن دادن

پسرک و ژست زیباش کنار کیک!!!

اثر دست پسر خوشگلم رووی برف

نوشتن با برف روی موزاییک

بازی هایی که میشه با ماشین انجام داد

قطار کردنشون و جاده بازی!!!!! اینطوری کلی میشه بازی کرد!!! شاید یک ساعت هم بیشتر!!!!(یعنی ما که میکنیم!!)


دومین بازی که میشه انجام داد:

ماشین ها رو ردیف میزاریم یا دونه دونه!(عکس بهتری ندارم، اما میگیرم) بعد با یه کارتون یا سینی یا کتاب بزرگ یه سطح شیب دار درست میکنیم.... ماشین ها رو از روی اون رد میکنیم بیاد پایین!! .... پسرک کلی ذوق کرده بود از این همه هیجان!

اینطوری معنی سرعت و آهسته رو بهش یاد دادم.... خودش میگفت این سریع میره این یواش میره..... یا دوتاشون با هم برابرن.... خلاصه کلی مفهوم قشنگ میشه به بچه ها یاد داد.....اینجا هم همشونو به صف کرده و داره انتخاب میکنه کی با کی بره!!!!



بازی سوم کارواش ماشین هستش:

تووو دستشویی یا جایی که بشه بعدا شستش بهتره انجام داد.... 

یه کاسه بزرگ... تعدادی ماشین..... جوش شیرین .... سرکه..... و کمی هم مایع ظرفشویی!(برای ما به مایع ظرفشویی نکشید!!)

اولش با خود جوش شیرین برف بازی میکنیم!!! بعد که سرکه ریختیم آب بازی میکنیم!! یا همون کف بازی!

قشنگ ماشین ها رو میدیم بچه نازنینمون بشوره!!! اینطوری هم خودش خوشحال میشه هم ماشینش تمیز!!!

ماشین ها رو از ارتفاع میندازیم پایین!!! وووووووووووووووووووووووووووو

اینجا مفهوم سبکی و سنگینی رو باهاش کار میکردم..... 

به بدنه ماشین نگاه میکنیم و جاهایی که کف روش میمونه رو میگیم

به دستای خوشگلمون نیگا میکنیم و کلی حباب میترکونیم!

حالا ماشین رو حمام میکنیم!!!! اون یکی ماشین هم طفلی غرق شده رفته!!!!

ویییییییییییییییییش... آب رو بعد اتمام کار خالی میکنیم و پسرمون رو کلی خوشحال میکنیم!



چهارمین کار

با چسب درزگیر در و پنجره یه جاده فرضی درست میکنیم!

رادین از اونجایی که علاقه زیادی به میدون داره شبیه میدون درست میکنیم و ماشین ها رو پشتش قطار میکنیم!



پنجمین کار

درست کردن پارکینگ ماشین هستش!

با هرچی میشه درست کرد.... به راحتی درست میکنیم و کلی پسر خوشگلمون بازی میکنه و خوشش میاد!

درست کردن پمپ بنزین هم یکی از علایق رادین هستش....

این آجرهای یه دونه ای هر کدوم یه مخزن بنزینه.... یعنی هر ماشین یه دونه باید داشته باشه!!! تا بتونه حرکت کنه!


اینم مزرعه دوست داشتنیمون با رادین

خوندن شعر حسنی، ba ba black sheep, goosy goosy gander,macdonald  از تبعات این بازیه زیبا و دلنشینه!!!

نی نی دون 38

عکسای جامونده از قبل!!!

تمرین صدا... و اینکه صدای کدوم بم تره! کدوم بزرگتره.... کدوم صدای بیشتری تولید میکنه

نقاشی روی دیوار!!! و تمرین رنگا!

.

کیک تولد! و خوندن شعر تولدت میابلک!!

کارتونی که بعدا نشون میدم باهاش چیکار کردیم!! مثلا کلاهه!

.

در حال قیچی کردن!!

نوشتن کلماتی به زبان لادین!

توضیح که چی نوشته!!(عمو رضا؛ آقاجون، دادا، مامانی، ژندایی، مامان، بابا، سیمیه! شدنا!

میثلث بازی!!

پرش از روی تخت!!!

پسرک در حال پرواز!!!(شلوغی تخت رو ببخشید!!)

نشون دادن کارت ها وقتی ازش میخواستم!!!

پلیس کوچولوی شهر ما!!!

میگفت لادین مقش داله!!(تاثیر ثنا روی رادین!)

رنگ آمیزی

هدیه دادا(دایی جون رادین)... اسباب بازی های کودکیش!!

عاشقتم مرد کوچولوی من

چشم مثال آهوی زیبا رو قربون

نی نی دون 25

به نام خدا

سلام یکی یه دونه مامان

سلام عشق مامان

این روزا انقد سریع میگذره و تو انقد عاقل و بالغ میشی ماشاالله که حد نداره

دوس دارم که همش از با تو بودن بنویسم... .دوس دارم بنویسم که چقد تورو دوس دارم .... دوس دارم نمونه باشی عزیزم

و اما فلاش بک میکنیم.....

روز 15 فروردین تو رو از پوشک گرفتم.... پروژه سختی بود........ اولش به خودم قول دادم که تحت هیچ شرایطی کوتاه نیام.... تو تصمیمی که گرفته بودم کاملا مصمم بودم!...... 

روز اول خونه رو کاملا کثیف کردی...... 

اما وقتی بیرون بردیمت اصلا بیرون جیش نکردی..... خونه مامانی اینا هم جیش کردی و هم پی پی!!!!

روز دوم که خونه موندیم کمی اوضاع بهتر بود..... یکی در میون جیش رو میکردی روو فرش!!!(البته ناگفته نماند که من روز اول 5 دقیقه یه بار تورو میبردم دستشویی!.... روز دوم شد 10 و 20 دقیقه یه بار)

روز سوم اوضاع خیلی خوب بود..... تو تقریبا یاد گرفتی که بگی جیش داری...... الهی قربونت بشم......

یه شب رفتیم خونه فرزانه(دوست من) اونجا انقد گریه کردی بعدش از فردای اون روز دیگه جیشت رو نگفتی!

دوباره یه هفته بهت فرصت دادم که استراحت کنی و همه چی فراموش کنی

دوباره بعدش جیش گفتی و من کلی ذوق کردم......

حتی وقتی شب بیدارم میکنی که ماما جیش! از عشقم انقد سریع بیدار میشم که نمیفهمم چه جوری میرسم به دستشویی!!! اونم توو کمتر از 1 دقیقه!!!!!

روزای سختی بود.......

اما یه تجربه هایی به دست آوردم

اینکه فقط و فقط با بازی باید بهت چیزی رو گفت

اگه دعوات کنم بدتر میشه....

یا اگه الگو برداری کنی بدتر میشه....

فقط باید آروم و  با بازی کار کنم

راستش سختی این روزا رو دوس دارم.... البته هنوز شبا پوشک میشی! ایشاالله که اینم به زودی تموم شه!


روز 26 فروردین از محل کار بابا اسممون در اومد برای آمل.... البته ما توو بابل فامیل داریم و همیشه مزاحمشون میشیم اما این دفعه دیگه اگه نمیرفتیم از دستمون در میومد... چون تا یک سال بعد نمیتونیم از سهمیه استفاده کنیم

باید 28 فروردین اونجا میشدیم...... 

از سمت رشت رفتیم.......هوا خیلی خوب بود....... صبح ساعت 7 راه افتادیم..... نرسیده به رشت از سنگر رفتیم به سمت آمل.... هوا خیلی خیلی خوب بود...... شهرها رو تند تند رد میکردیم..... تو هم که کلی کیف میکردی.... کلی بابایی برات دنت گرفته بود با نی میخوردی(دنت نوشیدنی)... بعدش آبمیوه.... و بعدشم کیک دستپخت من!!!!.... دیگه یا خواب بودی یا اینکه در حال خوردن و شیطنت......

برای ناهار الویه درست کرده بودم.......

قبل ناهار رفتیم نمک آبرود....... اولین بارم بود که میرفتم داخل محوطه اش....... چه جایی بود....... انگار بهشت بود واقعا.....

یه اشتباه محض که کردیم این بود که سوار تله کابین شدیم.... من یکی داشتم سکته میکردم... خیلی وحشتناک بود

حتی جرات نداشتم از مناظر اطرافم لذت ببرم!

تو هم که استرس منو میدیدی میچسبیدی به من..... انقد ترسیده بودم که نگووووووووووو

رسیدیم بالا و تو کمی اذیت کردی..... بعد نیم ساعت پا شدیم اومدیم.... دوباره کابوس سوار شدن به تله کابین!

باز برگشتنش بهتر بود!....... اما دلیل نمیشد که نترسم!

ناهار رفتیم ساحل رامسر...... ساحل نقره ای.... همون جایی که دوران عقدم اونجا بودیم......

یادش بخیر.......

ناهار رو خوردیم..... از شانس ما هرجا پا میزاشتیم اونجا طوفان میشد!!!

ساحل آرومه آروم بود.... تا ما رسیدیم کمی بادی شد.....

ناهار رو خوردیم همسری کمی خواست دراز بکشه انقد سردش شد که توو کمتر از 15 مین سوار ماشین شدیم!

البته پسرکم اونجا کمی رفت تووو آب.... چون آبش تمیز بود

از اونجا دیگه راه افتادیم به سمت آمل

رادین پشت ماشین خوابید

ساعت نزدیکای 6 بود رسیدیم آمل.....

راستش من خیلی از آمل رد شده بودم اما هیچ وقت به چشم یه گردشگر بهش نیگا نکرده بودم

شهر خیلی بزرگی بود به نسبت ابهر.....

مغازه های شیکی داشت باز از ابهر سرتر بود!

از همه مهمتر خیابون کشیاش عالی بود! و پیاده روها بزرگ و پهن بود! و کاملا مناسب کالسکه بردن! برخلاف ابهر!

دیگه رسیدیم خونه و رادین کمی شیطونی کرد

سریع شام خوردیم و همسر یه کوچول استراحت کرد و رفتیم پیاده روی

هوممممممممممممممممممم

بستنی هاش عالی بود....... هی بستنی میخریدیم و میخوردیم!!

دیگه ساعت 11:30 شب برگشتیم خونه و خوابیدیم.....

فرداش هم جمعه بود و رفتیم سمت محمود آباد.... 

هوا آفتابی آفتابی بود.... تا ما رسیدیم و کمی زیرانداز انداختیم لب ساحل و نشستیم! هوا به شدت طوفانی شد... اما این دفعه کمی آروم تر بود.... یعنی روندش انقد سریع نبود... فقط  1 ساعت تونستیم بشینیم!.... تو هم با دو تا پسر بچه که اسماشون آرمین و شروین بود حسابی از راه دور اول ارتباط برقرار کردی... بعدش دیگه با همدیگه رفتیم سمت اونا..... کلی ذوق میکردی.... نه که عاشق سنگی! همش بهشون سنگ میدادی!!! پسر کوچیکه که 6 ساله بود برگشت بهت گفت اگه زرنگی برو برام صدف بیار! من سنگو میخوام چیکار! تو هم همینطوری نیگا میکردی...... قربونت بشم.... بهت کمک کردم تا کمی صدف جمع کنی و بهشون بدی...... پسر بزرگه که 8 ساله بود کلی ازت خوشش اومده بود..... دیگه کلی باهاشون شن بازی کردی....... 

بعدشم که دیدیم هوا سرده و تو هم هی نزدیک دریا میشدی.... ترسیدیم سرما بخوری اومدیم پارک جنگلی شهر......

اونجا هم دو تا دوقلو بودن.... همسن تو بودن شاید کمی بزرگتر.... اسمشون هیراد و هلما بود...... تو اولش رفتی سمتشون و کلی نازشون کردی بعد شروع کردی به کتک کاری!!! آخه پسرم این چه کاریهههههههههههه

بعدش رفتیم سمت پارک..... تو هم انقد ذوق کردی همش میدوییدی..... آخرشم خوردی زمین و پای سمت چپت زخم شد.... رفتیم کنار شیر آب و پاتو شستیم...... انقد برات ناراحت شدم..... بمیرم الهی...... بعدش دوباره دوقلوها اومدن.... باهاشون بازی میکردی..... یه زمین والیبال بود که دورش فنس بود.... درش هم بسته بود.. .اما پسره من و تورو برد سمت در و در رو باز کرد!!! با لهجه خیلی قشنگ شمالی..... کلی اونجا دوییدی..... بعدش دیگه کلی خسته شدی اومدیم سمت آمل...... ناهار رو خوردیم..... بعد ناهار هم میخواستیم بریم بابل خونه مامان زنعمو.... اما خونه نبودن..... ما هم رفتیم آمل گردی.... وای یه جنگل خیلی خیلی خوشگل داشت...... رفتیم اما تو خوابیدی..... کمی پیاده شدیم اما به خاطر تو نتونستیم دور شیم چون نگرانت بودیم و بدون تو اصن مزه نمیداد... .قرار گذاشتیم عصر بیایم...... عصر با تجهیزات اومدیم... انقد هم شلوغ بود.... جاده خیلی قشنگی داشت..... کلی میوه و چیپس و ماست موسیر برداشتیم و رفتیم..... تو هم کلی کیف کرده بودی...... حیووونا رو میدیدی..... درختا رو میدیدی.... صدای پرنده ها رو میشنیدی.... خلاصه کلی بهت خوش گذشت..... دیگه آخرا به گزنه دست زدی و دستت خارش گرفته بود..... اما ول کن نبودی.... یه تپه هم بود با بابا هی میرفتین بالا و بعدش بدو بدو میومدین پایین...... کلی ذوق میکردی..... آخرش به زور صدای بع بعی و جوجه و اینا راضی کردیم بیای..... (توو جنگل صدای گوسفند در میوردم یا صدای جوجه..... اونوقت بابا الکی بهت میگفت بیا بریم جوجه ها اونورن! اینطوری هم به گزنه ها دست نمیزدی هم اینکه راضی به سوار شدن شدی).... سوار ماشین هم نمیشدی میگفتی که کالسکه میخوام!!!! با گریه سوار ماشین کردیم!

شب هم بعد شام دوباره پیاده روی و بستنی و یام یام....... دیگه کلی خیابون رو گشتیم! جالب این بود که اکثر مغازه ها باز بودن!.... 

ساعت 12 بود برگشتیم... اونم که دیگه طوفان شد!!!!!! وگرنه همینطور ادامه میدادیم!!!!!!

شنبه هم بعد صبحونه رفتیم سمت بابلسر..... اشتباهی که کردیم این بود اول رفتیم بابل بعد رفتیم بابلسر.... از سمت محمودآباد میرفتیم نزدیکتر بود!

دیگه رفتیم و رسیدیم به ساحل تمیز بابلسر...... آقا ما رسیدن همان و طوفان در اومدن همان!!!!

مردم رفته بودن داخل آب داشتن شنا میکردن تا ما رسیدیم همه از آب در اومدن! چادرا رو باد میبرد!..... اصن انقد سرد بود که به رادین کاپشن+سوییشرت+سه تا بلوز دیگه پوشوندم+دوتا شلوار!

نمیدونم حکمت رسیدن ما با طوفان چی بود!!!! خدا اعلم!

دیگه دیدیم سرده.... رفتیم سمت ماشین..... جای دیدنی هم که نداشت!... شهر از اینور به اونور تموم میشد مثل ابهر! اصن شاید اندازه ابهر بوده باشه!

رفتیم سمت بابل...... 

شهر بسیار زیبا! شاید چون من خیلی رفتم فکر میکنم بابل زیباست!!!!!

رفتیم یه پارک پیدا کردیم... اسمش گلستان بود یا همچین چیزی..... بابا رفت ناهار گرفت و بعدش رفتیم!..... همه نشسته بودن تووو پارک!!! هوا هم عالی!.... کلی چادر زده بودن! ما تا رفتیم از کنار استخر رد شدیم!(معلومه چی شد دیگه!!!) هوا شد طوفانی!!!!!..... ای بابا!..... به زور یه جا پیدا کردیم نشستیم (باد همه چیو میبرد!!!) بعد رادین پسر دید پارکه... بدو بدو رفت سمت وسیله ها..... اینطوری شد که اول بابا غذا خورد و من تورو بازی دادم ... بعدش من غذا خوردم و بابا تورو بازی داد.... بعدشم که سه تایی کلی کیف کردیم!!!..... کلی بازی میکردیم.....

بعدش دیگه ساعت حدودای 4 اینا بود رفتیم سمت خونه فامیل گرام...... اولش کلی شهر رو گشتیم.... دوباره بستنی خوردیم!!!! شیرینی خریدیم و رفتیم..... خونشون رو یه مسیر رو اشتباه رفتیم..... مجبور شدیم 45 دقیقه تمام یه جاده خاکی رو بریم!(خونشون تووو یکی از روستاهای نزدیک بابل هستش)..... اما کلی شالی دیدیم.... کلی باغ پرتقال دیدیم!!!(دقیقا مثله ندیده ها!!).... بعدش رسیدیم خونشون......

کلی استقبال کردن..... تو هم گشنه بودی..... اونجا مدام میگفتی نووون!!

دیگه کلی پرتقال خوردی + نون بربری!!!..... با سامیار (یک ساله تقریبا!) و مهیار(7 ساله) کلی بازی کردی.....

البته بیشتر دوس داشتی با مهیار بازی کنی......

کلی حیاط پشتی رفتی و مرغ و خروس ها صدا میکردی!.... کلی هم تووپ بازی کردی.....

دیگه اینکه آها اولین دندون سامیار در اومده بود....... و اونا براش دندون زری(به قول خودشون) گذاشته بودن! دندون زری اونا شامل اینا بود:::: شیرینی+نصف بربری + خوراک لوبیا و گوشت + باقلا ..... راستش اولش فکر کردم خوراک لوبیا میدن.... خوبه نگفتم بهشون.... بعدش گفتن مثلا دندونک هستش.....

راستش دندونک ما با اونا خیلی خیلی فرق میکنه!... برای ما خیلی خیلی مخلفات داره......

کاش از دندونک های تو عکس داشتم!!!!!(آره عزیزم دندونک ها!! چون مامانی 3 بار برای شما دندونک پخت!)

شام خوردیم و بعد شام رفتیم سمت آمل.... وسط راه دوباره همسری یادش افتاد که کتش رو جا گذاشته.... دوباره برگشتیم خونشون  و ... . آخرش ساعت 12 رسیدیم خونه!!!!

فرداش هم صبح زود که نه! حدود ساعت 9:30 راه افتادیم سمت ابهر

از جاده هراز اومدیم.... چقدم که پیشرفت کرده.....! وسط راه از یه تونل رد شدیم(نرسیده به امامزاده هاشم) هیچ کس نه جلو بود نه پشتمون!..... فکر کردیم اشتباه رفتیم... اما نگو یه راه میان بر هستش... .برای اینکه راهت نزدیک بشه.....

دیگه برای ساعت 2 قزوین بودیم و بعدشم شهر قشنگمون ابهر

شب تو و بابایی رفتین حموم......

بعدشم که دیگه یا باغ هستیم یا خونه و یا پارک!!!!

پسره دردری من....... رادین پسرم

عاشقتم

این ماه هم مثل همه ماه ها داره تموم میشه

اما مرد کوچولوی من دومین روز مردت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککک

تو عشق منی...... تو نفس منی......... روزت پیشاپیش مبارک

روز بابایی هم مبارک.......


و اما دایره لغات رادین:::::::

ثنا       :::: ننا

آقاجون  ::: آبا - آجان!

دایی    :::  دادا - داداش

عمو      ::: عموووووو

دوغ      ::: دوخخخخخ

دنت      ::: ننت

مامانی  ::: مامااااااااا

خاله     :::  آجی

مرغ+ خروس + جوجه + اردک و ... ::::: جوجوووووووووووووووو

استخر   ::: آب بازی

کارت     :::: تات!

تلفن     :::: آلوووووو

نی نی  :::: نِ نی

بابا       :::: باباااا - باباش!

توپ      ::::: تووووووووپ

بادکنک  :::: تووووووت!

توت فرنگی::: توووت!

تخم مرغ:::: نونووووووو

هندونه  :::: نودووووووووون

هویج+خیار :::: هبیچ!

باغ        :::::   باخخخخخخخ

نمک      ::::    دووووووس!(دوز به ترکی میشه نمک)

آهو        ::::   آهووووووو

کتاب      ::: دَ یس!

تلفن       ::: آلوو

آلوچه     :::: آلوووووووووووو

ذوق زدگی:::: هییییییییییییییییییییییییییی

ذوق زدگی در مورد استخر::::: هیییییییییییییی آببببببببببببببببب!

گل          :::: دُل

آش        :::: آشش

غذا میخوام :::: مامااااااان! همممممم!اِه اِه (یعنی اینجا بشین بده بخورم!)

نوشابه   :::: نوووش نووووش

شکلات   :::: به به اس!!!

کیک       :::: تِیت!

سلام      :::: اُ لاممممممم

دست      :::: دست!

مهمون میاد  :::: اَلام ... دست! و سریع دستشو دراز میکنه!(البته در صورتی که از طرف خوشش بیاد!)

آهنگ رقصی  :::: نانای!




باقیشم یادم اومد مینویسم....

به زودی با عکسا میام

دوست دارم

نی نی دون 24

یه پست پر عکس از پسرکم

دوباره با یه پست نوشتنی خیلی خیلی طولانی میام!!! از کارهای نازپسرم و دایره لغاتش

برای دوستان هم کامنت میزارم به زودی... مرسی مامانی ابوالفضل جوووون

پسرکم در حال بیدار شدن از خواب!!!!!

بدین صورت موفق شد خوابشو تبدیل به بازی کنه.... سریع رفت اون پشت بازی کرد

و این هم یه مدل دیگه بیدار شدن از خواب!!!

کاملا معلومه الکی چشماشو بسته.... فدای اون ناز و ادات بشممممم

چشماشو باز نکرده سریع گوشی پزشکی رو برداشت!!!

و این هم یه خنده موشی از رادین

و این هم زیباترین چشمهای دنیا

قربونش برم

پسرکم در بنای زیبای سلطانیه-زنجان

رادین فقط در حال بدو بدو بود!!!!چون زمین پر از سنگ بود خوشش میومد!

شهر زیر زمینی سلطانیه

یه نما از این ور!!

یه نمای دیگه از شهر زیر زمینی!

پدر و پسر در طبقه اول ساختمون

این هم از نقش های دیوار ها در تمام سالن ها!

پدر و پسر در راهروی طبقه دوم..... کلا همینطوری تنگ بود.... امان از دست اون برج ها!!!! که با فلاکت رفتیم بالا

و این هم طبقه آخر.... رادین فقط میدویید و میرفت سمت اون پروژکتورا..... خارجی ها هم خیلی از رادین خوششون اومده بود

رادین در کمد!!!

هفتمین دندون پسر نازم

بفرمایید کشمش سوخاری!!!(کار رادین.... وقتی کیک میپختم آورده بود گذاشته بود توو فر!!!)

عشق من در حال خوندن کارت هاش!!!!(یک بار انگشتش رو گرفته بودم زیر نوشته ها!! الان اینکار رو خودش میکنه!)

انگشت رو میگیره!!

بلند میکنه!

و میخونه!!!

انگشت در میاد از دستش!

دوباره میگیره!

و اینبار بدون نگه داشتن میخونه!

صدای او میده!

مامان مگه صدای او نمیده؟!؟!

عشق نازم

هورااااااااااااااااااااااا

در اومدن دندون هفتمی!

در اومدن دندون هشتمی!

بعد مدت ها روی تاب خوابش برد!

به همین راحتی