خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین
خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین

تولدت نزدیکه ای عزیز تر از جانم

به نام خدا

سلام

پسرک زیبا روی من تنها و تنها یک هفته و یک روز دیگر تا تولد تو باقیس و من چنان مسرورم از بابت تولد سه سالگیت.

هیچ گاه فکر نمیکردم پسرک های سه ساله انقد جذاب باشن.... هیچ گاه فکر نمیکردم یک پسربچه سه ساله میتواند کلی کارهای عالی انجام دهد

خدایا شکرت که من را سه سال لایق مادر بودن دانستی.... خدایا ممنونم


خیلی وقته تووو وب پسر نازم ننوشتم و همش تنبلی بود و البته اصلا فرصت نوشتن نداشتم

تووو این مدت پسرک حسابی آقا و تووو دل برووو شده.... یعنی عاشقشمممممممممممممممم

انقد کاراش بامزه اس که فقط دلم میخواد یه عالمه بخورمش و گازش بگیرم..... اما تووو یه سنی هستش که اجازه بوس دادن هم نمیده!!! و اگرم گاز بگیرم سریع ناراحت میشه و میگه اجازه نگرفتی منو خوردی!!!

پیشرفت رادین تووو حرف زدن عالی شده..... ترکی رو کاملا میفهمه و تووو جاش حسابی کلمات قشنگ به کار میبره!!!

فارسی رو هم که دیگه فووووت آبه

انگلیسی هم پیشرفتش خوب بوده خدا رو شکر اما خب من خودم باید زبانمو تقویت کنم تا بتونم بیشتر کمکش کنم

عاشق باغ هستش و همش دلش میخواد بره اونجا با بیلش خاک ها رو جابجا کنه و درخت بکاره!!!! عاشق استخر باغه.... ولش کنی 24 ساعتم اونجاس...... آقاجونم داره یواش یواش بهش شنا یاد میده... فعلا که موفق بوده و رادین خودش حرکت هایی میزنه!! انشاالله که بتونه عالی شنا کنه تا بنویسمش بره استخر!

بعد ماه رمضون هم انشاالله باشگاه مینویسمش تا پسرکم انرژیشو تخلیه کنه

گفتم ماه رمضون... پسرک بدغذای من حسابی از ماه رمضون استفاده کرده و تا بهش چیزی میدی میگه آخه من روزه ام... چرا به من غذا میدی؟!؟!؟

وقتیم عصبانی میکنه منو سریع میگه mommy excuse meeeeeeeeee ...momm plz... look at me!

و من همچنان در حال خوردنش هستم اما اجازه نمیده... یعنی دلم میخواد محکم بچلونمش

تابستون گرم و تداخلش با ماه رمضون باعث شده رادین رو اغلب عصرا ببریم پارک... رادین خیلی دوس داره... مخصوصا اگه بریم شهرک ترافیک که دیگه عشق میکنه.... راستش برای ما هم صفایی میشه... هم خنکه و هم نیازی نیس دنبالش راه بیوفتیم... چون امن هستش

دوست یابی و بازی کردنش هم خیلی خوب شده... دیگه کمتر بچه ها رو میزنه..... مخصوصا بچه های کوچکتر رو که اصلا نگاهم نمیکرد الان بهتر شده ب نسبت...... 

تووو این مدت یه دو روز رفتیم انزلی ... خیلی گرم بود... برای اولین بار کنار دریا خوابیدیم... البته خواب که چ عرض کنم بیشتر بیدار بودیم تا خواب.... تا ساعت 5 صبح مردم داخل آب شنا میکردن!!!!!  اما رادین خیلی راحت خوابید...... صبحشم با یه ذوقی بیدار شد که انگار چ خبره.... کلی بازی کردش..... بعدشم رفتیم جنگل.... اونجا هم کلی خوشش اومده بود... هرچند بعدش گله گاوها اومدن سمتمون و هرکاری میکردیم نمیرفتن... واقعا ک گاو بودن!!!!

عکس ها هم ب زودی اضافه میشه


نی نی دون 40

به نام خدا

عکسای مسافرت دو سه روزمون به بابل

در حال رفتن! ثنا و سدنا عسلی

توو راه که نگه داشتیم صبحونه بخوریم! رادین و ثنا

عکسای متفاوت از یه لحظه!

ژستتون رو قربوننننننن

این وروجک ها خوردنی نیستن آخه؟!؟!؟

سدنای خوشگلم بغل باباجونش... امامزاده ابوطالب سوادکوه

سدنا عشق من

رادین عسلی همراه دخترخاله عسلی!

سدنا جوووونم دوست دارم

رادین خوشتیپ توو تالار!

سدنا خالخالی من.... عاشقتم

رادین و بابا جووونش... اون دختره هم ثناس دیگه!!!

رادین در حال توضیح دریا!! و حیوونایی که زندگی میکنن!!!

بدو بدو به سمت دریای خشمگین!

رادین شتابان به سمت دریا و صحبت در مورد اینکه شن نرمه یا سفته!!!

رادین در حال توضیح دریا به بابایی!!!

رادین در حال نشون دادن شالیزار و قورباغه هایی که توش زندگی میکنن و صحبت در مورد اونا(آمل.. پمپ بنزین)

پسرک خندان من همچنان در حال توضیح!

وقتی دست به ابتکار بزنی و با مداد رنگی ها جاده درست کنی!!

رادین حیاط خونه آقاجون اینا کنار شکوفه آلوچه!

در حال نشون دادن حیاط به دوست های جدیدش!

محمد مبین.. محمد رضا... رادین( نوه های خالم)

محمدمبین و محمدرضا زیر پله!!!

رادین و محمدرضا(دمپایی های رادین رو نگاه!)

رادین و بابایی و ثنا پشت صحنه!

رادین شکوفه زندگی ما

عاشقتم مرد بهاری من

شکوفه ناب من عاشقتم

مرد زیبای من همیشه به سمت بالا حرکت کنی انشاالله

سدنای ماه من.... عاشقتم

سدنا نفس من

رادین خسته وقتی بهش میگم ژست بگیر!!!

شعر Mary Mary

به نام خدا

آموزش شعر mary mary

آموزش کله bell

آموزش کلمه Flower

آموزش کلمه Sun

تمرین شعر Mary Mary...

آموزش کلمه Tree ... Circle

آموزش فصل بهار با روش بریدن و چسباندن

کاردستی مربوط به ButterFly و رنگش توسط رادین!

اینم نکمیل شده اش

آموزش Carrot با پای زیبای رادین!

آموزش میوه جات با روش رنگ آمیزی

آموزش کلمه Grass

کاردستی من و رادین در رابطه با شعر Mary Mary

آموزش کله Flower با استفاده از گل برای نی!

آموزش کلمه Apple

آموزش کلمه Carrot

آموزش کلمه Pear

آموزش کلمه flower با مدادرنگی!


شعر Head Shoulder Knees

به نام خدا

آموزش شعر head shoulder knees and toes

نشون دادن اعضای بدن روی کاغذ(از رادین میخواستم دورش رو خط خطی کنه!)

وصل کردن نقطه ها به همدیگه و تکرار اعضای بدن

نشون دادن اعضای بدن و صورت روی کاغذ با خط خطی کردن!

آموزش کلمه teeth

کشیدن عروسک روی کاغذ و نهایتا تکمیل اعضای بدن عروسک کاغذی!

رادین در حال وصل کردن نقطه ها و مرور اعضای بدن

کار مورد علاقه رادین که به شدت به صبرش کمک کرده! خدا رو شکر!

رادینم در حال درست کردن کاردستی

سفید برفی من مادر به فدات بشه

عشق کوچولوی من در حال آشتی دادن دایناسورها!

وقتی جایی باشی و پرینتری در کار نباشه مجبوری خودت نقطه نقطه بکشی و پسرک اونا رو وصل کنه

کشیدن اعضای بدن عروسک کاغذی و رنگ آمیزی توسط رادین پیکاسو!

کشیدن نقاشی دلفین و ماهی ها توسط دردانه من رادین

آموزش کلمه  ..tongue.

آموزش کلمه eyes

آموزش کلمه Mouth

پسرک ناز من دوستت دارم

زیبای نازم عاشقتم با این ژستت!


شعر I can sing a rainbow و فعالیت های مربوط به اون

به نام خدا

فعالیت ما در رابطه با رنگین کمان و شعر رنگین کمان و یادگیری رنگ ها

کاردستیمون در مورد رنگین کمان

آموزش رنگ ها و شعر رنگین کمان با استفاده از لگو

خوندن شعر i can sing a rainbow و یادگیری رنگ ها با استفاده از بادکنک و توپ و لگو

یادگیری رنگ ها با طناب بادکنک ها!

یادگیری رنگ ها و تکرار شعر رنگین کمان با استفاده از ماکارونی رنگ شده!

گوش پاک کن رنگ شده و توپک های رنگی و تکرار رنگ ها

بازی مربوط به رنگ ها و تکرار شعر رنگین کمان

انجام بازی توسط پسرک زیبای من

کوزه ای پر از رنگ های رنگین کمونی

رنگین کمان فسقلی ما! و پسرک خسته من

رنگین کمانی که پسرک رنگین من کشیده.... مامان الهی فدات بشه جیگررررر

رنگین کمان و آموزش خطوط منحنی!!!

شعر Ba ba black sheep و آموزش حیوان های اهلی و وحشی

به نام خدا

آموزش شعر ba ba black sheep


کاردستی من و رادین برای شعر ba ba black sheep

آموزش کلمه Sheep

کاردستی sheep

اینم تکمیل شده اش!

اینم کاردستی من و رادین برای شعر ba ba black shepp

آموزش حیوونا و صداهاشون!

خوندن فلش کارت توسط رادین!

رنگ آمیزی حیوانات اهلی و وحشی و یادگیری اسمشون

کشیدن خط دور حیوونا و تمرین تمرکز

وصل کردن نقطه ها به هم کاری که رادین به شدت دوست داره

اینم یکی دیگه از کارهای زیبای عسلم

آموزش کلمه giraffe

آموزش کلمه Elephanat

کاردستی پسر گلم در رابطه با Elephanat... همه کارش رو خودش کرده به غیر از نوشته ها و خطوط پا (چشم و دهنشم خودش کشیده بود فقط من پر رنگش کردم)

آموزش کلمه Chicken با استفاده از رنگ آمیزی

آموزش کلمه Cow با استفاده از رنگ آمیزی

آموزش کلمه Goat با استفاده از رنگ آمیزی

رنگ آمیزی Duck توسط پسر زیبای من رادین

نقاشی ما توووو روضه مامان اینا در رابطه با حیوونا!

اولین کاری که رادین با دیدن ماهی کرد این بود!!!

نی نی دون 39

به نام خدا

با کلی عکس برگشتیم


محمدجواد..پسر عمه رادین ک 28 دی دنیا اومده

پسرک پلیس من( لباس های عمو وحید رو پوشیده بود)

ی شب ک ازش غافل شدیم اینطوری خودشو آرایش کرده بود

یه روز زمستون خیلی قشنگ تووو راه خرمدره

رادین و آقاجون تووو حیاط خاله سمیه جوووون

رادین ذوق زده از برف.... در حال گوله انداختن به ثنا

نشد بیام جلوتر

و اینطوری بود که ثنا غافلگیر شد!!!

ادامه ماجرا توو کوچه آقاجون اینا

الهی قربونتون بشم.....

بعد این عکسا طفلیا کلی یخ زدن!!!! هرجاشونو میتکوندی برف میزد بیرون!!!

دست بردار که نبودن..... الهی فداشون شم

لپ قرمزی من خسته نشده بود... رفتیم تووو حیاط و کلی بازی کردیم!!

رادین خسته!!! و لپ گلی!

ثنا در حال درست کردن آدم برفیه خودش! البته نتونست درست کنه و کلی گریه کرد!!

سدنای عزیزم....

اینم کیکی که همسرجان بخاطر دایی شدنشون لطف کردن دادن

پسرک و ژست زیباش کنار کیک!!!

اثر دست پسر خوشگلم رووی برف

نوشتن با برف روی موزاییک

بازی هایی که میشه با ماشین انجام داد

قطار کردنشون و جاده بازی!!!!! اینطوری کلی میشه بازی کرد!!! شاید یک ساعت هم بیشتر!!!!(یعنی ما که میکنیم!!)


دومین بازی که میشه انجام داد:

ماشین ها رو ردیف میزاریم یا دونه دونه!(عکس بهتری ندارم، اما میگیرم) بعد با یه کارتون یا سینی یا کتاب بزرگ یه سطح شیب دار درست میکنیم.... ماشین ها رو از روی اون رد میکنیم بیاد پایین!! .... پسرک کلی ذوق کرده بود از این همه هیجان!

اینطوری معنی سرعت و آهسته رو بهش یاد دادم.... خودش میگفت این سریع میره این یواش میره..... یا دوتاشون با هم برابرن.... خلاصه کلی مفهوم قشنگ میشه به بچه ها یاد داد.....اینجا هم همشونو به صف کرده و داره انتخاب میکنه کی با کی بره!!!!



بازی سوم کارواش ماشین هستش:

تووو دستشویی یا جایی که بشه بعدا شستش بهتره انجام داد.... 

یه کاسه بزرگ... تعدادی ماشین..... جوش شیرین .... سرکه..... و کمی هم مایع ظرفشویی!(برای ما به مایع ظرفشویی نکشید!!)

اولش با خود جوش شیرین برف بازی میکنیم!!! بعد که سرکه ریختیم آب بازی میکنیم!! یا همون کف بازی!

قشنگ ماشین ها رو میدیم بچه نازنینمون بشوره!!! اینطوری هم خودش خوشحال میشه هم ماشینش تمیز!!!

ماشین ها رو از ارتفاع میندازیم پایین!!! وووووووووووووووووووووووووووو

اینجا مفهوم سبکی و سنگینی رو باهاش کار میکردم..... 

به بدنه ماشین نگاه میکنیم و جاهایی که کف روش میمونه رو میگیم

به دستای خوشگلمون نیگا میکنیم و کلی حباب میترکونیم!

حالا ماشین رو حمام میکنیم!!!! اون یکی ماشین هم طفلی غرق شده رفته!!!!

ویییییییییییییییییش... آب رو بعد اتمام کار خالی میکنیم و پسرمون رو کلی خوشحال میکنیم!



چهارمین کار

با چسب درزگیر در و پنجره یه جاده فرضی درست میکنیم!

رادین از اونجایی که علاقه زیادی به میدون داره شبیه میدون درست میکنیم و ماشین ها رو پشتش قطار میکنیم!



پنجمین کار

درست کردن پارکینگ ماشین هستش!

با هرچی میشه درست کرد.... به راحتی درست میکنیم و کلی پسر خوشگلمون بازی میکنه و خوشش میاد!

درست کردن پمپ بنزین هم یکی از علایق رادین هستش....

این آجرهای یه دونه ای هر کدوم یه مخزن بنزینه.... یعنی هر ماشین یه دونه باید داشته باشه!!! تا بتونه حرکت کنه!


اینم مزرعه دوست داشتنیمون با رادین

خوندن شعر حسنی، ba ba black sheep, goosy goosy gander,macdonald  از تبعات این بازیه زیبا و دلنشینه!!!

آموزش حیوانات یخی! یا قطب شمالی!!!

کاردستی هایی که با رادین درست کردیم و حسابی ازش استقبال کرد

آموزش کلمه Polar Bear

آموزش کلمه Elephant

آ

آموزش کلمه Bicycle

آموزش کلمه Wolf

آموزش کلمه Dinosaur

آموزش کلمه Deer

آموزش کلمه Helicopter

و در آخر مزرعه حیوانات!!!! البته کاج هم بود! سورتمه هو بود که گرگ روی سورتمه سوار میشد!! اما پسرک دوس نداشت!!

در مورد کریسمس هم کلی با هم حرف زدیم و کاج رو تزیین کردیم!!!!


نی نی دون 38

عکسای جامونده از قبل!!!

تمرین صدا... و اینکه صدای کدوم بم تره! کدوم بزرگتره.... کدوم صدای بیشتری تولید میکنه

نقاشی روی دیوار!!! و تمرین رنگا!

.

کیک تولد! و خوندن شعر تولدت میابلک!!

کارتونی که بعدا نشون میدم باهاش چیکار کردیم!! مثلا کلاهه!

.

در حال قیچی کردن!!

نوشتن کلماتی به زبان لادین!

توضیح که چی نوشته!!(عمو رضا؛ آقاجون، دادا، مامانی، ژندایی، مامان، بابا، سیمیه! شدنا!

میثلث بازی!!

پرش از روی تخت!!!

پسرک در حال پرواز!!!(شلوغی تخت رو ببخشید!!)

نشون دادن کارت ها وقتی ازش میخواستم!!!

پلیس کوچولوی شهر ما!!!

میگفت لادین مقش داله!!(تاثیر ثنا روی رادین!)

رنگ آمیزی

هدیه دادا(دایی جون رادین)... اسباب بازی های کودکیش!!

عاشقتم مرد کوچولوی من

چشم مثال آهوی زیبا رو قربون

نی نی دون 37

ادامه عکسا

سدنای ناز من! وقتی هنوز نی نی فینگیل بود

عشقای من... ثنا و سدنا

آموزش کلمه Tiger

آموزش کلمه  Sheep

آموزش کلمه Elephant

رادین و خمیر بازی!!!! و کیک تولد خوشگل!

تولد میبارککککککککککک

صف ماشین ها برای تولد!

تفنگ دست ساز!!!

شمارش حلقه های زیبا!! و چیدنشون برای اولین بار وقتی 1 ساعت بود که گرفته شده بود!!!



نی نی دون 36

به نام خدا

تووو این مدت پسر طلای من اتفاق های زیادی رو دیده.... از عقد عمه زهره اش بگیر تا سربازی دادا جونش!(دایی جون رادین)

اوایل رادین حسابی از نامزد عمه زهره میترسید و باهاش غریبی میکرد..... اما الان کمی بهتر شده!... خب طفلک عمه اش رو هم زیاد نمیبینه! پس هیچ ذهنیتی نسبت بهشون نداره

وقتی داداشم رفت سربازی رادین خیلی خیلی گریه کرد.... همش میرفت لباس پلیسیش رو میورد و میگفت رادین بره سبازی! دیگه کلی باهاش صحبت کردیم.... اما تا داداشم رو میبینه حسابی هوایی میشه.... کلی دوسش داره و لحظه شماری میکنه ببینتش

عمو وحید هم سربازه .... رادین حسابی برای عمو وحید هم کلاس میاد!.... راستش پارسال که عمو وحید موهاش رو از ته زد رادین خیلی گریه کرد!!! و شدیدا ازش میترسید! از اون به بعد رابطه رادین با عمو وحید اصلا خوب نشد!!!!!! برعکس با عمو رضا حسابی گرم گرفته و بدون اون نمیمونه حتی!!!!

البته زندایی مرضیه رو هم خیلی خیلی دوس داره! حتی برای اولین بار به اون بود که گفت گلم! والا!



تووو این مدت پسرک من شعرهای قشنگی رو حفظ کرده..... داستان های قشنگی رو برامون میگه..... و صد البته تقریبا داره به سه تا زبووون مسلط میشه و من احساس غرور میکنم!!(یکی بیاد منو بگیره!!)


پسرک زیبا رووی من روز به روز زیبا تر و مهربون تر میشه و البته تخص تر!!

این مدت حسابی آقا شده..... با هم هر روز کتاب میخونیم... کارت میخونیم..... ماشین بازی میکنیم.... دوچرخه سواری میکنیم!.... عروسک بازی میکنیم و رادین مامان من میشه...... آشپزی میکنیم و خمیر بازی و هزارتا کار دیگه

البته گاهی وقتا هیچی به ذهنم نمیرسه! سریع میرم دفترچه کوچولوم رو برمیدارم و از روووش نیگا میکنم ببینم چیکا کنیم.... پسرک عشق قیچی کردن رو داره..... 

چن روز پیش رفته بودم کتابفروشی.... براش چوب شمارش گرفتم تا اعداد و رنگ ها و دسته بندی رو یاد بدم.... ماشاالله رادین همشون رو بدون این که من بگم انجام میداد!..... 

براش مداد شمعی گرفتم تا بتونه راحت تر احساسش رو بیان کنه!!!!(البته اگه در و دیوار رو ننویسه!!)

رادین البته نوشتن با خودکار رو ترجیح میده!!!


راستش چن سال پیش حتی فکر نمیکردم با پسرم نقاشی بکشم و بشینم باهاش تفسیر کنم!!!!

یا در مورد یه مسائلی ازش نظر بپرسم!! خدایا شکرت


برنامه ای که براش چیدم تقریبا انجام میشه البته روزایی که با اخلاق بد بیدار شه دیگه تا شب کاری نمیتونیم کنیم!!!!

همچنان دوس داره بره باغ و بره تووو استخر شنا کنه!


خب سعی میکنم تندتر بنویسم پسر زیبای من


اینم از عکسای ماه پیش!!!!

کارایی که رادین با خمیر بازی میکنه.... (خمیر بازی رو خودمون میسازیم!)

کیک تولد رادین!(با انگشت توضیح میداد هرکدوم چه رنگیه!)

در حال مهر زدن!

درست کردن تی وی!

درست کردن مار!!!!

درست کردن فیل و تکرار کلمه Elephant

درست کردن زرافه و تکرار کلمه Giraffe

درست کردن شیر و تکرار کلمه Lion

درست کردن خرگوش و تکرار کلمه Rabbit

آموزش رنگ نارنجی! بر روی دیوار!... با shave و رنگ خوراکی رنگ انگشتی درست کردم و بعدشم که معلومه!

چسبوندن استیکرهایی که دکتر عزیز داده بودن بر روی دیوار! و توضیح عکساشون !!!!!

یه روز سرد پاییزی! توو حیاط سبزمون!

رادین و کاری که جدیدا یاد گرفته!!!

رادین تووو باغ زیر درخت شاتوت!!!

دندون های شاتوتیت رو قربون ماه زیبای من

رادین در حال کمک به آقاجون تووو پایین آوردن جعبه ها!!!

خدا قوت پسرم

ماشاالله رادین زیبای من

بقیه عکسا تووو پست بعدی!


نی نی دون 33

به نام خدا

این روزا پسرک شیرین زبانم به شدت ناز و دوست داشتنی شده... و من عاشق دو سال و سه ماه و دو سال و چهارماهگی بچه ها شدم! چون به شدت معقول به نظر میرسن!!!!

پسرک نازم انقد ماشاالله باهوش و زکاوت هستش که بابتش کلی خدا رو شکر میکنم... تازه میفهمم مادرانی رو که فرزندانشون باعث افتخارشون هستن چقد روو ابرا راه میرن..... و تازه حال روحیشون رو درک میکنم!!! (چه از خود راضی!!!)

پسرکم این ماه سی دی your baby can read  رو تموم کردش و به دیدن کارتون و بازی با نرم افزار و گوش کردن آهنگ بسنده میکنه

همچنان از فلش کارت دوری میکنه ولی گاهی وقتا دوس داره که بیارم و بهش بگم که چی به چی هستش!

با لهجه قشنگش خیلی خوب تلفظ میکنه.... و تووی کارتون هرچی میگن به راحتی به فارسی ترجمه میکنه!!!!! و کلی میخنده!

(فکر میکنم پیش خودش میگه مامانم نمیفهمه و براش ترجمه کنم!!!)

یادگیریش تووو فحش هم بسیار بسیار قوی هستش!!!!!..... امان از دست این تی وی!..... پسرک فحش های آبداری ازشون یادگرفته!! و توو زمانش! نثار میکنه! فرقی نمیکنه طرفش کی باشه! 

چن شب پیش دو تا سوره هم یاد گرفت!!! و من هزاران هزار بار خدا رو شکر کردم! چون من داشتم برای خودم میخوندم بعد دیدم رادین هم داره پشت بندم میخونه!!!! الهی مامان فدات بشه جیگرررررررررررررررررررررررررر

کارهایی هم که تووو خونه میکنه فوق العاده اس! چه خراب کاری هاش و چه کارهای زیباش... همشون به یادماندنی هستن!

رادین نازم دوست دارم!

 و اما تجربه هایی که تووو این مدت عایدم شد هرچند کم اما زمان طولانی ازم گرفت!



 تجربه ام در مورد کارتون:


عاشق کارتون  ben and prances holly  و  Kipper the Dog  هستش

یه چیزی که هستش اینه بچه ها همیشه اون چیزی که بزرگترها دوس دارن رو دوس ندارن.... مثلا من اولین بار که سی دی  Kipper the Dog رو گرفتم اصلا دوسش نداشتم! اما رادین عاشقشه!!!! الان که نگاه میکنم میبینم سی دی خیلی محشری هستش

یا مثلا Tinga Tinga.... این یکی رو اصلا و ابدا دوس نداشتم که داشته باشم! حتی سفارش ندادمش! اما وقتی دیدم تووو جعبه ام هستش چاره ای نداشتم که قبولش کنم.... اما الان میبینم که پسرک دیووونه بار دوسش داره و ازش خیلی استفاده میکنه... چون بسیار بسیار آموزنده اس


یا ویدیو WOW .... رادین خیلی دوسش داره .. و شعرها رو ازش تقریبا یاد گرفته



تجربه ام در مورد فلش کارت:::

در مورد فلش کارت هیچوقت زیاده روی نکنین!... هیچوقت! یعنی بچه ممکنه هزارتا کارت بلد باشه اما قرار نیس که همشونو یه بار بهش نشون بدیم!!!! کاری که من کردم و ازش حتی لذت میبردم! چون رادین از بین اوووون همه کارت ، کارت درست رو نشونم میداد و من چه لذتی میبردم!!!!! ... اما بعد مدتی دیدم کاملا از کارت زده شد! و الان بیشتر از یک ماه هستش که دیگه کارت ها رو با اون شدت نمیارم! بلکه 6 الی 10 میارم و بعدش دیگه کلا جمع میکنم تا وقتی خودش بخواد! یعنی تموم کننده بازی من هستم! نه رادین! چیزی که قبلا برعکس بود! و این رادین رو زده کرد



تجربه ام در مورد یادگیری شعر:::

اول خودتون باید شعر رو یاد بگیرید!!! اینطوری همش که دارید زمزمه میکنید فرزند دلبندتون هم یاد میگیره! چون میبینه برای شما مهم هستش!..... 

مثلا من اول از همه شعر  Ba ba black sheep رو حفظ کردم و این باعث شد رادین هم این شعر رو خیلی زود حفظ کنه و همش درخواست کنه این آهنگ رو براش بزارم..... 

یا مثلا شبا آهنگ  twinkle twinkle little star رو میخوندم و به رادین اشاره میکردم که شب شده و ستاره ها در اومدن..... الان رادین شب که میشه! حتی موقعی که خودش به تنهایی رفته بخوابه این شعر رو زمزمه میکنه!!!! 

یا مثلا من از ریتم شعر hickory dickory dock خیلی خوشم میومد! و ناخودآگاه یاد گرفته بودم!!!! برای خودم میپریدم بالا و پایین و میخوندم! بعد دیدم رادین هم وقتی داره بازی میکنه این شعر رو زمزمه میکنه!!!! به همین راحتی!!!

یا مثلا وقتی داشتم نقاشی میکردم براش شعر چشم چشم دو ابرو رو میخوندم! الان رادین هروقت میخواد عکسی بکشه اول این شعر رو میخونه!!!!!

یا با توپ که بازی میکردم یه توپ دارم قلقلی رو میخوندم... الان رادین همین رفتار رو تکرار میکنه!!! 



تجربه ام در مورد یادگیری ریاضی::::

به طور ناخودآگاه میشه به دلبندتون ریاضی یاد بدید! (با تصویر به زودی نشون میدم).... 

مثلا موقع تقسیم میوه ، تقسیم بستنی، تقسیم قاشق و ... 

عالیهههههههههههههههههههههههههه


و اما از این به بعد دایره لغات فحشی هم اضافه میشه! تا بدونم کجا در مقابل پسرکم کم گذاشتم تا اینا رو یاد گرفته


دایره لغات فحشی::::

تففففف

بوووووووووشو

احمق

یعنتی

آک

زهر


دامنه یادگیری شعرها:::

ba ba black sheep

Twinkle twinkle little star

the mac donald  had a farm

1,2,3,4,5 

hickory dikory duck

piano

a sholdure knees and toes

 وکمی از a sailor went to see see

it's raining , it's pouring

یه توپ دارم قلقلیه

چشم چشم دو ابرو


سوره هایی که حفظ کرده:::

سوره  کوثر

سوره توحید


رنگ هایی که بلده::::

شبز

سیفید

آبی

نیمیز

دوسی

شیاه

زَید


با کلی عکس برمیگردم


نی نی دون 32

و اما عکسای پسرک زیبای من :)

ثنای نازم و پسرک ... شب 31 شهریور..... تولد نبود مراسم اول مهر بود مثلا! اما قناد باشی اشتباهی نوشته تولدت مبارک

خاله فدای اون نگاه قشنگت بشه

رادین و ثنا دوتا عشقای من.... دم در مدرسه ثنا

رادین توو بغل عشقم ثنا..... کلاس اول.... مدرسه صدف 

رادین و ثنا .... (رادین از معلم ثنا خیلی تعجب کرده بود.... داشت نیگا میکرد ببینه چی میگه!!)

یه خنده مصنوعی برای نشون دادن دندونای زیباش!

رادین رو در حال ارتکاب جرم گرفتم!!! شلوارک منو یواشکی برداشته بود و پوشیده بود!!!! 

رادین و بابا و هندونه عشق رادین!!!(بابایی زحمت کشیده بود جای دهن برای رادین برش زده بود رووی هندونه)

اینم از یه زاویه دیگه.... 

چیه؟؟؟؟ میخوای مامان؟؟؟؟

شمم درد!....(شکمم درد گرفت!) دوی شد....(قوی شدم!)

رادین و آرد بازی..... آموزش نرمی و صافی..... سرگرمی خوبی بود.... اما بعدش نع!

آموزش الک کردن آرد..... 

نقاشی کشید و خیلی هم خوشش اومد

ماشین بازی کرد و برای خودش جاده درست کرد

فدای خنده نازت بشم

ماشین بازی فایده نداشت.... جفت پا برم تووش!

واستم که بهتر تره!

حالا برف بیاد!.... یوهوووووووووووووووووووووووووووو

رادین و عروسکش سیمین!!!( اسمی هستش که خودش انتخاب کرده)

اولین شکلی که رادین با این اشکال درست کرد

بعدیش(اصرار داشت که حتما عکس بگیرم!) ساعت دوازده شب بود!

مامان اینبری...(اینوری عکس بنداز!)

یه روز قشنگ پاییزی توو حیاط کوچولومون

رادین دوچرخه سوار ماهر

مرد کوچولوی من.... عاشقتم

گل خوشبوی زندگیمون دوست دارم

یه دور خیلی خوشگل از پسرک ماهم

رادین - پل خواجو - در حال قایم موشک!

رادین .... عمارت زیبای چهل ستون

گاهی ابری

گاهی آروم..... عمارت چهل ستون!(تووو دستشم شامپوی هتل هستش:) )

در حال نشون دادن ماهی بزرگ

بییم شنا ؟؟ هان ؟؟؟ (بریم شنا کنیم؟؟؟ هان؟؟ )

خوشتیپ مامان! همچنان با حسرت داشت استخر رو نیگا میکرد!

رادین و شامپوووو

ماهک من کی قدت از اون ستونه هم بلند تر میشه فدات شم؟؟؟؟

رادین در حال رووندن کالسکه ! و البته گریه فراووان برای سریع رووندنش!

رادین و بابا جونی پشت عمارت منارجنبان! (پسرک است دیگر! وانستاد ازش یه عکس درست حسابی بگیریم!)

رادین.... باغ پرندگان... اصفهان

رادین و مسابقه دو با دوست جدیدش!

رادین و دوست جدیدترش!

رادین.... در کوچه باغ های اصفهان!

رادین و بابایی خوشتیپ - کلیسای وانک --- حیاط بسیار بسیار زیباش و آرامش بی نظیرش

رادین و اندازه گیری قد توسط کالسکه!... کلیسای وانک(با اون آقا همش با هم یه جا بودیم!)

رادین.... بلوار ؟ ... (یه بلواری بود که میخورد به هشت بهشت زیبا.....)

پسرک و نگاه کردن به بازی های کودکانه.... البته بیشتر فضولی بود تا نیگا کردن! فکر میکرد اونا چیکار میکنن!!!

رادین.... حوض پشتی خانه بروجردی ها.... کاشان گرم!

رادین در قسمت اندرونی فکر میکنم!(زیر کوزه!) 

رادین در حال برگشت !(از اون همه محیط قشنگ پسرک یه عکس درست حسابی نداره!) همش گوشه و کنار !

رادین و مامانی  و ژست های مثل هم!... خانه طباطبایی(خانه که چه عرض کنم! قصر!)

رادین و پنجره های بسیار ناز خانه طباطبایی ها! البته قصر طباطبایی! ... اتاق تابستانه

رادین در نمای دیگر!(بچم فهمیده بود کجا واسته!!!)... باز از اون عمارت قشنگ رادین عکسای این طوری فقط داره!

شاه شاهان رادین شاه! در حال آمدن به پایین!

ماه قشنگم... امیدوارم همه درها برات باز باشه نازنینم

باغ زیبای فین و البته خنک!... و پسرک ماه من که همش خواب بود!(کنار حمام ترسناک قاجار)

رادین بلای من.... و یه تخت خیلی شلوغ بعد از یه مسافرت توووووووووووپ



نی نی دون 31

به نام خدا

سلام پسرک قشنگ من

پسرک زیبا روی من

خیلی وقته که فرصت هیچ کاری رو به من نمیدی..... به من میگی بیا با هم بازی کنیم! تا میشینم پای کام میای و خاموش میکنی و میگی تامتی تر نه!! بییم بازی

الهی فدات بشم مادر

آخرای مهر با هم رفتیم مسافرت

خیلی اتفاقی شد..... اما خوش گذشت.... هر چند تو اذیت میکردی اما خیلی خوب بود

روز دوشنبه  21/7/93 عید غدیر ساعت یه ربع به هفت از خونه به سمت اصفهان حرکت کردیم! با یه ساک بزرگ لباس برای تو و یه ساک برای خودمون+ کلی کاپشن و لباس گرم! ... البته صندلی پشت رو تشک انداخته بودم و تو رووش میخوابیدی!

ساعت 7:30 از ابهر در اومدیم...... رفتیم باغ انگور چیدیم برای راهمون، بعدش به سمت ضیا آباد حرکت کردیم.... میخواستیم از جاده ساوه بریم.... چون راهمون نزدیک تر میشد و از ترافیک تهران دور میموندیم

هوا آفتابی بود...... جاده هم خیلی شلوغ نبود.... فقط کامیون و تریلی خیلی زیاد بود.....

ساعت 10:30 به ساوه رسیدیم و توو مسجد بیرون شهر نگه داشتیم.... رفتیم دستشویی و توو فضای سبز نشستیم صبحونه خوردیم.... راستش برای اولین بار بود که سه تایی با هم توو یه جای غریبه داشتیم صبحونه میخوردیم!

توو بلوارهای شهر کلی نماد میوه ها بود.... تو خیلی خوشت اومده بود.... میگفتی: آلبی .. موز.... سیب.... انوغ(انگور!)...

از شهر رفتیم بیرون و پیش به سوی دلیجان!

از کمربندی رفتیم.... جاده اش خوب بود.... اما میتونستیم از یه جاده دیگه هم بریم که بیوفتیم توو اتوبان تهران قم! اما نشد

رفتیم و تو هم کلی کیف میکردی اون همه تریلی و کامیون میدیدی

تووو دلیجان نگه داشتیم و بنزین زدیم... و دوباره حرکت کردیم

وقتی گوسفند میدیدی کلی ذوق میکردی

ساعت 2 رسیدیم اصفهان......

پسرک شیرمرد من کل راه رو تقریبا خواب بود!!!! و با قبراقی توو اصفهان بیدار شد... با بابایی رفتن هتل دیدن..... و پسرکم نظر میداد.... راستش بیشتر به خاطر رادین اونجا موندیم...... رادین حسابی خوشش اومده بود

رادین ... نفس من

وسیله هامونو تا حدودی آوردیم و بعدش رفتیم پل خواجو........ فکر کنم قبلش برنامه ای چیزی بود.... چون اونجا شتر و درخت نخل و کلی گلبرگ های گل بود...... تو از بالای پل میگفتی بریم پیش camel( تِمِل)

کلی خوشت میومد ... لابلای اون دریچه ها بدو بدو کنی.... الهی قربونت بشم من... پسرک شیرین عسلم

با اصرار تو رفتیم پایین...... تا نزدیک شترها شدیم تو ترسیدی و میگفتی بریم!...... چن تا بچه از زیر دریچه های پل رد میشدن تو هم اصرار داشتی بری...... بعدش رفتیم میدون نقش جهان...... تو هم کلی ذوق میکردی......

تووو میدون نقش جهان کلی از دیدن آب و حوض خیلی بزرگ و کلی چمن ذوق میکردی.... اما دوس نداشتی ازت عکس بندازیم! صورتتو با دستات میگرفتی!!! ای رادین شیطون من

من و تو انقد تشنمون بود که بابا رفت از اون طرف میدون آب بگیره.... همچین میخوردی که انگار تا به حال آب نخوردی جیگرم

صدای زنگوله های درشکه ها رو میشنیدی کلی ذوق میکردی.... اما دوس نداشتی بریم نزدیکشون

از صدای درشکه خوشت میومد و همش میگفتی مامان اسب ایمد!(اومد)

با گریه های تو نتونستیم بریم مسجد امام رو هم ببینیم.... عالی قاپو رو هم همینطوری الکی رد کردیم! جوریکه بابا هیچ کدومش رو ندید!!!! با کالسکه رفته بودیم اما تو حتی تووی اون نمیموندی! میگفتی پیاده شم هول بدم!

دیگه با کلی ادا و اصول تورو سوار ماشین کردیم.......

بعدش خسته و کوفته رفتیم سمت هتل....... تو هم ماشاالله انرژی داشتی که نگوووووووووووووووووووووو

روی تخت ها میپریدی بالا و پایین.... بالش ها رو پرت میکردی و غش غش میخندیدی

بابا رفت شام گرفت و اومد.... تا بره چن تیکه وسیله بیاره از توو ماشین تو یکی از غذاها رو خالی کردی رووو تخت!!! به همین راحتی! بعد اصرار داشتی که دراز بکشی و بخوری! ای رادین عسل

دیگه به مکافات غذا خوردیم و خاموشی زدیم! نصفه شب خوابت تموم شده بود و منو بیدار میکردی..... همش میگفتی پاشو صبحه! پاشو جیش.... پاشو پی پی!......دیگه کلی بهونه آوردی.... منم دلم برات سوخت و بیدار شدم و باهات بازی کردم.... بهت شیر دادم و خوابیدیم دوباره!

ساعت هشت پا شدیم صبحونه خوردیم..... تو هم فقط دوس داشتی خیار و پنیر بخوری

به زور صبحونه بهت دادیم و رفتیم اتاقمون تا وسیله هامون رو برداریم و بزاریم تووو ماشین

رادینم مردی شده بودی.... کلی وسیله ها رو برمیداشتی و کمک میکردی.... الهی قربونت بشمممممممممم

بعدش رفتیم به سمت چهل ستون..... کنار چهل ستون یه موزه حیات وحش بود که کلی مجسمه دایناسور گذاشته بودن.... تو هم کلی صداشون میکردی و صدا در میوردی...... رفتیم چهل ستون..... جای محشر و دیدنی اصفهان.......

انقد قشنگ و زیبا بود...... من و بابایی همش بهت توضیح میدادیم که چی به چیه و همه با تعجب نگاه میکردن از اینکه به یه بچه 2ساله داریم چی میگیم!!!!

اولش که وارد شدیم تو با دیدن حوض کلی ذوق کردی..... میگفتی بریم شنا...... بعدش که کلی جیغ جیغ کردی رفتیم سمت بنای خیلی زیبا...... تو اولش سوار کالسکه بودی اما بعدش گریه میکردی که منو در بیارید.... و پیاده شده بودی و هل میدادی! اونم با سرعت خیلی بالا!!!...... خارجی ها کلی میخندیدن! چون قدت نمیرسید همینطوری میرفتی! بدون اینکه جلوی پاتو نیگا کنی.......

جلوی بنا کلی ستون ها رو نشونت دادیم.... دست کشیدی بهشون.... سقف رو نشون دادیم.... شاه اسماعیل رو نشون دادیم.....رفتیم تووو حوضی که آب نداشت رو نشون دادیم..... آینه کاری سقف رو نشون دادیم..... و تو هم میگفتی با صندلی رفتن درست کردن! یادین هم صندلی(رادین هم صندلی میخواد بره آینه کاری کنه!!!)

کلی خوشش اومده بود...... بعد رفتیم داخل بنای قشنگ با نقاشی های خیلی زیبا......

تو اما فقط میگفتی با کالسکه بازی کنم.... اما بازم منو بابایی از فرصت استفاده کردیم و کلی عکس ها رو برات توضیح میدادیم..... همش میگفتی یادین شاه!.... یادین اسب.... یادین تاقو(چاقو) و کلی چیز دیگه

بعدش اومدیم تووو محوطه..... شما یه پسر آقا بودی..... پوشک نداشتی و حتی یه ذره هم جیش نمیکردی..... الهی قربونت بشم مادر

رفتیم دستشویی و دوباره اومدیم بدو بدو بازی.... یه پسر یه ساله هم بود.... مامانش اینا دقیقا مشکل ما رو داشتن.... پسرشون با اینکه تازه راه افتاده بود اما کالسکه رو هل میداد..... اسمش سپهر بود.... انقد بامزه بود

کلی بدو بدو کردیم و کلی گریه کردی!!!! اما بازم خوش گذشت...... رفتنی کنار حوض نشستیم و ماهی ها رو نیگا کردیم.... و تو به من نشون میدادی که کدوم ماهی بزرگتره...... ماشاالله پسرک زیبا روی من

خارجی ها کلی میومدن و سر به سرت میزاشتن...... همش میگفتن babay say: wow wow wow

تو هم آخرا با چینی ها دوس شده بودی و میگفتی hi اونا هم یه hi میگفتن و تو بعدش سریع میگفتی ::: کِیفین(به ترکی یعنی چطوری) و اونا همینطوری نگاهت میکردن

دیگه با کلی جیغ جیغ بیرونت آوردیم..... رفتیم به سمت منارجنبان..... راستش تو خیلی خوشت نیومده بود! از اینکه همش میرفتیم یه ساختمون میدیدم و میومدیم..... دوس داشتی به آب حوض دست بزنی..... پرنده ها رو نیگا کنی..... رفتیم منارجنبان...... تو کلی غر میزدی.... اونجارو دوس نداشتی..... همش میگفتی بریم..... بیست دقیقه نشستیم و بعدش رفتیم به سمت باغ پرندگان..... 

بابایی مهربون برات کلی خوراکی خریده بود که تووو راه بخوری...... شمام نامردی نکردی و نوشیدنی هاشو همون اولش خوردی!!!!!

رفتیم باغ پرندگان..... از کلی کوچه پس کوچه رفتیم...... دوباره معظل کالسکه!!!!! با سرعت میروندی! و ما پشت سرت به دو حرکت میکردیم!...... شانس آوردیم به هیچ کس نزدی! 

رفتیم داخل باغ.... تو با دیدن کرکس ها کلی ذوق کردی..... چون دیگه واقعیش رو میدیدی!

رفتیم به سمت قناری ها و قوها و کلی پرنده دیگه..... تو داشتی از خوشحالی بال در میوردی..... پسرک ناز من

درسته من میترسیدم وقتی یه طاووس پشت سرم راه میوفتاد اما تو مثل یه مرد شجاع ازم حمایت میکردی.... الهی قربونت بشم رادینم

از یه خروسی که انگار شلوار پوشیده بود!!! کلی ترسیده بودی..... اونم گیج گیج پشت سرمون میومد!!!!! دیگه حال من دیدن داشت!!!!

کنار لک لک ها خیلی خوش گذشت بهت.... چون میپریدن و دوباره میومدن تووو آب..... و تو کلی ذوق میکردی و دست میزدی تا دوباره پرواز کنن...... عقاب رو دیدی و صداش رو در میوردی..... پسرک ناز من

کنار طوطی ها کلی خوشحالی میکردی..... و دوس داشتی برات پرواز کنن یا صدای سوت در بیارن!!

دیگه کلی خوشحال بودی..... با گریه از اونجا در اومدیم بیرون..... تو اصرار داشتی باز با سرعت وحشتناک کالسکه برونی و بابا بنده خدا همش پشت سرت میدویید......

کلی خوشحالی میکردی...... بعدش دوباره با گریه تورو از وسیله بازیت(کالسکه عزیز) جدا کردیم! و کلی حرصت گرفته بود

دوباره سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت کلیسای وانک...... راستش گم شدیم و کلی از کوچه باغ های باقی مونده لذت بردیم!!!

رفتیم کلیسا و تو دوباره کالسکه رو با سرعت میروندی.......... فضای اونجا خیلی باز نبود و خارجی ها خیلی زیاد بودن.... ایرانی ها شاید سه تا خونواده بودن اما خارجی ها بسیار زیاد بودن!

داخل کلیسا هم خیلی بزرگ نبود و فضای کوچیکی داشت...... خارجی ها توو سکوت نقاشی ها رو نیگا میکردن و کلی راز و نیاز میکردن!!! ما هم با صدای بلند میگفتیم رادین نکن! رادین بیا اینور! رادین بلند شو! رادین بیا بغلم! و همشون چپ چپ نیگامون میکردن

دیگه از اون جا اومدیم بیرون.... کلی شیطونی میکردی و بدو بدو میکردی.... فضای ساکت اونجا رو تو و یه پسر دیگه که اسمش آریو برزن بود به هم ریخته بودین

انقد شیطونی میکردی که نگو.....  البته یار دیرینه ات کالسکه گرانقدر هم کنارت بود.....

آخرا دیگه خارجی ها رو هم مجبور میکردی بدو بدو کنن!!!!! و کلی میخندیدن!

رفتیم موزه کلیسا ..... تو اصلا خوشت نیومده بود.... مخصوصا کالسکه همراهت نبود! همش میگفتی بریم بیرون!نن نن بازی!

دیگه کلی تووو موزه جیغ میزدی.... وسیله هارو دست میزدی...... نگهبان موزه اومد دعوات کنه! تو گفتی عمو دوس نیس!(یعنی عمو رو دوس ندارم... بره).... دیگه به زور طبقه بالا رفتیم اما من و تو سریع اومدیم پایین.... چون به شدت جیغ میزدی و بهونه میگرفتی.....

رفتیم بیرون و دوباره بدو بدو بازی....... راستش خیلی خسته شده بودیم....... کمی نشستیم.... تو دو تا گربه دیدی و اصرار داشتی با هم بریم بازی کنیم!... اونم کنار یه آتشکده! (یه جایی بود که آتیش روشن میکردن تووو مراسم های خاص!)... خیلی بدو بدو بازی میکردی..... گریه میکردی که گربه ها رفتن..... کلی بازی کردیم و خسته تر از قبل با انرژی زیاد رفتیم به سمت ماشین.... میخواستیم بریم هشت بهشت تا نهار بخوریم....... 

کنار یه بلوار نگه داشتیم..... وسط بلوار کلی عروسک از یونولیت درست کرده بودن و بازی های زمان قدیم رو به نمایش گذاشته بودن..... تو کلی خوشت اومد..... همش دوس داشتی بری کنارشون عکس بندازیم...... از شانس بدمون دوربین شارژش تموم شد!.... و ما نتونستیم هشت بهشت که انقد زیبا و قشنگ بود و حوض خیلی خیلی نازی داشت عکسی بندازیم!

رفتیم کنار حوض نشستیم و بابا رفت غذا بگیره....... از شانس بد یا خوب من اصلا از طعم غذاهاش خوشم نمیومد!.... همش احساس میکردم غذاشون شیرینه!...... 

دیگه کلی کنار حوض تو بازی کردی.... بعدش رفتیم تووو محوطه نشستیم و ناهار خوردیم...... تو هم همش دنبال کلاغ بودی!

بعدش به زور یه دستشویی پیدا کردیم و تورو بردیم دستشویی!..... از یه دختره پرسیدم دستشویی کجاس؟!؟!؟ دختره پیچوند بعدش گفت میدونی کجاس؟؟!؟ منم گفتم نه! قرار شد تو بگی! والا!

دیگه کلی با بابا تاب تابت کردیم و رفتیم به سمت دستشویی! از شانس ما دستشویی هیچ کس نبود بابا هم اومد تا کمک کنه! اما تا ما رفتیم ده نفر اومدن دستشویی و بابا مجبور شد بره!!!! به زور از اونجا اومدیم بیرون

رفتیم کنار یه سرباز واستادیم..... اصلا حواسم بهت نبود که تو پشت من قایم شده بودی..... همش میگفتی پلیس دوس نیس!

دیگه از اونجا هم اومدیم سمت ماشین..... دیگه آخراش انقد خسته بودی که راه نمیتونستی بیای.... بابا هم روو کولش سوار کرد و رفتیم به سمت ماشین.....

کلی خندیدیم..... بدو بدو کردیم.... درخت ها رو دست زدیم و رسیدیم به ماشین..... توی ماشین سریع خوابت برد.....

بعد رفتیم سمت چهار باغ تا گز بخریم..... بابا هم دو تا کفش جیگول گرفت و بعدش تو یهو توو خواب جیش کردی و گریه کردی.... انقد گریه کردی اصلا ساکت نمیشدی..... بابا رفت برات شیرموز گرفت تا کمی آروم گرفتی...... شلوارتو عوض کردم و کل لباسات رو عوض کردم.... بعد رفتیم سمت پیدا کردن جا..... نمیخواستیم هتل بمونیم.... چون تصمیم داشتیم صبحش بریم کاشان..... رفتیم کنار خیابون یه آقایی اومد بهمون گفت خونه داره دربست میده..... شبی 40! خوب راستش خوب بود

رفتیم.... نزدیک بزرگراه اشرفی اصفهانی بود..... و به اتوبان بسیار نزدیک......

یه خونه خیلی بزرگ و تمیز..... با همه امکانات...... رادین پسرم انقد از اونجا خوشت اومده بود که نگو

دیگه شام رو خوردیم و سریع بیهوش شدیم! صبحم به زور 8 بیدار شدیم!.... تا راه بیوفتیم 9 شد......

پیش به سوی کاشان! .... شهر گرما!

توو راه میخواستیم ابیانه هم بریم اما از اونطرف دیر میرسیدیم و بابایی چون میخواس صبحش بره سرکار خسته میشد....

دیگه به کوب  رفتیم کاشان.... ساعت 12 رسیدیم کاشان..... شایدم زودتر...... انقد گرم بود که منو تو گرما زده شدیم!..... تو کل باغ فین رو خوابیدی..... موقعی که میخواستیم سوار ماشین بشیم بیدار شدی..... توو باغ فین باز هوا خیلی خوب بود.... اما بیرونش افتضاح بود!!!!

رفتیم یه ناهار گرفتیم و رفتیم توو پارک خوردیم...... اونجا بچه ها بازی میکردن.... بعد ناهار من و تو رفتیم پیششون.... و تو کلی خوشت اومده بود...... با یه پسره که اسمش پارسا بود تووو سرسره دوس شدی.... چون پسره میترسید تو هم به خاطر اون حاضر نشدی بیای پایین!...... با گریه آوردیمت

دیگه رفتیم به سمت قم........ شتر و گوسفند خیلی توو جاده دیده میشد و تو ذوق زده از دیدنشون......

تووو کمربندی ساوه انار خریدیم و پیش به سمت جاده بویین زهرا

اوه خدایا...... جاده رو برای اولین بار بود میومدیم...... کلی با جی پی اس نگا میکردیم تا راه رو گم نکنیم!

دیگه به شال که رسیدیم هوا بارونی و خنک بود...... و من و تو کلی کیف کردیم..... با هم چایی خوردیم و تو هم مثل یه مرد ما رو همراهی کردی.... الهی مادر فدات شه

بعدش اومدیم به سمت سه راهی تاکستان..... از اونجا هم به سمت ابهر حرکت کردیم..... هوا به شدت بارونی بود.......

اومدیم خونه مامان اینا..... ساعت شده بود 9

تو از دیدنشون کلی خوشحال شدی..... از کنار دایی جنب نمیخوردی...... مثل یه نوار ضبط شده شروع کرده بودی به صحبت...... بعد شام بابایی اومد خونمون و منو تو موندیم اونجا..... منم سریع خوابم برد .... تو هم با مامانی خوابیدی....

صبح پنج شنبه مامانی با خاله سمیه رفت قزوین تا نی نی گلش دنیا بیاد.....

ساعت 10:30 تو صاحب یه دخترخاله خیلی خیلی خوشگل به اسم سدنا شدی

الهی فدات شدم

انقد خوشحال شده بودی از دیدن سدنا

اما دقیقا از جمعه که رفتیم دیدن سدنا و خاله سمیه تو خروسک گرفتی و 4 روز تب کردی..... البته جمعه بردیمت دکتر توو بیمارستان مهرگان قزوین اما فایده ای نکرد.... اومدیم ابهر یک شنبه هم دوباره بردیم پیش دکتر خودت..... برات یه آمپول نوشت

با بابایی رفتی آمپول زدی...... و من تا تو بیای کلی اشک ریختم پسرک نازم.... وقتی اومدی و دیدم اشکات داره میاد با هم دوتایی گریه کردیم و اشک ریختیم......

روزهای بدی بود.... بد اشتها بودی..... بدتر هم شده بودی و این اصلا خوب نبود..... حالت بهم میخورد و این منو نگران میکرد..... مدام اسهال داشتی و من تمام گوشت تنم میریخت...... تووو عرض چن روز احساس کردم چن کیلو کم کردی پسرک زیبای من...... روزهای خیلی سختی بود.... وقتی صدات گرفته بود و نمیتونستی حرف بزنی کلی برات گریه کردم.... وقتی سرفه میکردی و شبا نمیتونستی بخوابی از شدت دردت غصه ام میگرفت و گریه میکردم.....

پسرک ناز من....... هیچ منتی بر روی تو نیس..... چون من مادرم...... من برای تک تک ثانیه های زندگی تو عمرم رو میدم

روزهای خوبمون اومد.... تو خوب شدی و من بسیار خوشحال بودم

مادر به قربانت بشه...... انقد شیرین عسلی که نگو


و اما فرهنگ لغات رادین::::::


رادین         ::: یادین

ثنا             ::  شَنا

سدنا         :: شِدنا

آقاجون       :: آجوون

مامانی      :: مامانی

زندایی       :: ژِندایی

خاله سمیه:::: آلا

عمو          ::: عموووووو

عمه          ::: عمه

ولی          :::: ولی

بابا           ::: باباجون، بابا ولی

اسب        : : اشب

فیل          :: فیل

ماهی       :: ماهی

عنکبوت    ::: عنَ بوت

دوچرخه ::: تَرخ

بیل        ::: بیل

موس      ::  موس

مانیتور    :: مانیتور

کیس     :::   تِیس

امیر       ::: امیر

طوطی  ::: طوطی

قو         ::: قو

چی     :::: تی

کیه       :::: تیه؟

کجا       :::: تُجا

دوست دارم ::: دوس هس

دوست ندارم ::: دوس نیس

آجی   :::: آدی

زهرا   ::: یَحیا

کیف   ::: تیف

کتاب  ::: تِتاب

کیک  ::: تِیت

تولد    ::: تاولّد

گاو      :::: داو

الاغ    ::: اولاغ

اوقلان   ::: اولان!

کمد   ::: تُمُد

مداد   ::: مَداد

دفتر    ::: دتَر

حوله : :: حولا

ساعت  ::: ساعات

مبل      ::: مبل

تخت     ::: تخت

پتوو      ::: پتووو

گوشی ::: گوشی

اردک    :::: اُیدک

چارلی   ::: تارلی

لولا      ::: لولا

شلوار   ::: شلوار

بلوز      ::: بُ ییز

عنکبوت  ::: عنَ بووت

سرسره:::  سو سویه

اسمارتیس::: اماتیزززز

شورت:::    شوورت

موس  :::     موس

کتاب    :::   تِتاب

کمد     ::: تمد


دایره لغات انگلیسی::::

duck         ::: duck

dog            ::: dog

horse          ::: ors

hat              ::: hat

pig              ::: pig

giraffe       ::: giyef

elephant::: ephefent

eye              :: eye

nose         ::: nose

knees         ::: miz

rhinoceros :::dinosaur

book         ::: book

laptop     ::: taptop

camel      ::: camel

boy             ::: boy

girl              ::: dirl

sit down   :::: sit di

bank       ::: banch

hi                 ::: hi

charli         ::: tarli

lola            ::: lola

ben           ::: ben

holly         ::: dolly

toy             ::: toy

tv                ::: tb

hang          :: ang

bee           ::: bee 

green       ::: dirin

red           ::: yed

blue  ::: boolllooo

white      ::: white

black       :::: siah!

monkey :: monkey

bye            ::: bye

rabbit        :: yabit

lion             :: lion

umbrella ::: umbeya

ball           :::: ball

car             ::: car

orange    ::: oyeng

 etc....


من نمیدونم چرا پسرک گاهی کلمات رو درست میگه و گاهی نه! مثلا "ک" گاهی وقتا  "ک" هستش گاهی وقتا "ت"


دایره لغات ترکی:::

oglun ::: olan( پسر)

dayan :::: dayan(واستا)

otur :::: otuuuuuu(بشین)

giz  ::: diz( دختر )

keyfin :: keyfin (چطوری)

yokh ::: yokh(نخیر)

get ::: det(برو)

sholukh :::: sholoooooood(شلوغ)

yokhum ::: yotum (ندارم)

ga ::: da (بیا)

و خیلیای دیگه که یادم نمیاد

و اینطوری بچه سه زبانه داریم تحویل جامعه میدهیم!!!!!!

والا طفلی قاطی نکرده خیلیه!!!!