خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین
خاطرات رادین

خاطرات رادین

زندگی یعنی عشق... عشق یعنی همه وجود من و همسر..... همه وجودمون یعنی رادین

نی نی دون 16

به نام خدا

این روزا انقد پسرک نازم مهربون و شیرین شده که همش دلم میخواد درسته قورتش بدم..... انقد ناز و خواستنی شده که باید بود و دید!!!

وقتایی که دراز کشیدم بدو میاد میگه مااااااااااااااااااااماااااااااااااااااااااااااااااااااااا میگم جونم؟ بعد خم میشه و لباشو غنچه میکنه و منو بوس میکنه!.... بدون هیچ دلیلی!!!!...... و من حیرت زده نیگاش میکنم و قربون صدقش میرم

البته وقتایی هم که دلم بوس میخواد هرچقد هم داد و بیداد کنم که بیاد بوس کنه اصلا نمیاد!!!!!!!

وقتایی که دارم خونه رو جارو برقی میکشم سریع میره دستمال میاره و شیشه ها رو پاک میکنه!!!!!!!!! الهی قربونش برم من

وقتایی که با زبون خودش بهم حالی میکنه که چی میخواد واقعا خنده داره....... پسر ناز ملوس من

وقتایی که داره اذیت میکنه سریع میشه حواسش رو پرت کرد و با یه قایم موشک براحتی گولش زد!!!

وقتایی که میخواد غذا بخوره بهش میگم رادین غذا میخوری؟؟؟ نععععععععععع.... رادین میای بریم آب بازی؟ میگه::: آب بازی؟ شاپ شاپ؟؟؟ میگم آره...... میگه اهم!!!...... بعد باید بریم توو سینک ظرفشویی آقا بازی کنه و منم بهش غذا بدم

وقتایی که داریم غذا میخوریم میگه منم!!!... یعنی یه قاشق و بشقاب هم به آقا بدیم... وقتی میدیم اول با دستش کمی میخوره و بعدش دونه دونه میریزه تووو قاشق میخوره آخرش که دیگه خسته میشه بشقاب رو برمیگردونه و میزاره سرش!!!! به همین راحتی!!!!!

عشق آب بازی داره و حتی با یه لیوان که تهش آب داره هم آب بازی میکنه

انقد آقا و خواستنی شده که دوس دارم ساعت ها تماشاش کنم

دوس دارم همیشه برای من بچگی کنه

کاراش رو دوس داره خودش انجام بده...... 

وقتی کارمون داره اینطوری صدا میکنه

باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ماماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

نمیگم اذیت نداره اذیتاش ادامه داره اما مثل سابق خدا رو شکر نیس!

قبلنا فقط گریه میکرد..... یعنی وقتی میخندید با خودم فکر میکردم یعنی رادین خنده هم بلده؟!؟!!؟

نمیگم همیشه گریه میکرد نه... اما بیشتر وقتا گریه میکرد.... یعنی از خواب بیدار میشد گریه میکرد..... از کنارش میرفتم گریه میکرد.... دستمون خدای نکرده بهش میخورد گریه میکرد.... غذا میدادم گریه میکرد..... بازی نمیکرد و گریه میکرد..... الان خدا رو شکر خیلی خیلی کمتر شده...... اما واقعا امووونم رو برید!!!!!!.... همش هم به دوران بارداری برمیگرده!!!

الان وقتی چشماش رو باز میکنه میخنده و میاد منو میبوسه!!!!.... بعدش میگه مامااااااااااااااااااااااااااااا و دستم رو میگیره و میگه علییییییییییییییییییییییییییی.... یعنی بلند شو گشنمه

الانم عشقم رووو تختش بیدار شده و داره با من قایم موشک بازی میکنه و  لبخندهای نازش رو نثارم میکنه

رادینم یعنی عاشقتممممممممممممممممممم